ولایت فقیه

فرهنگی سیاسی اجتماعی

ولایت فقیه چیست  و ولی فقیه کیست ؟

ولایت فقیه در تداوم و استمرار اصل نبوت و ادامه حرکت انبیاء و اوصیاء الهی است . واز شئون توحید درربوبیت تشریعی است

ولایت فقیه در ردیف نبوت وامامت و از اصول و ارکان دین اسلام است ، که در عصر غیبت امام معصوم ، بخش اعظمی از مباحث کلامی در جهان بینی اسلامی را به خود اختصاص داده است  و رکن توحید می باشد وقبولی ادعای توحید هر مسلمانی ، منوط بر قبولی او در ولایتمداری وولایت پذیری است .

ولایت فقیه همان حبل الله و عروه الوثقی است که خداوند تبارک و تعالی  ما را به چنگ زدن و متمسک شدن به آن دعوت کرده است .

ولایت فقیه همان اصلی نجات بخشی است که ، با اعتقاد قلبی و التزام عملی مسلمانان به آن در عصر غیبت ، گفتمان محدویت  واصل انتظار درمکتب تشیّع  را معنی می بخشد . و معنویت گرایی از نوع معنویت شریعت محور را ، که بر پایه عمل به دستورات دین مبین اسلام ناب محمدی (ص) است ؛ در جهان اسلام نهادینه می نماید .

ولایت فقیه در جایگاه مصدر حکومت و سیاست ، در مقام و منزلتی است که ، کلام او از قدرت و نفوذ کلام وحی  برخوردار است . و منشوراتش برای همه فصل الخطاب و الزام آور بوده و بهتر و بیشتر از هر کس ، نسبت به اوضاع و احوال داخلی و وضعیت جهان اسلام و اوضاع و احوال بین المللی و شرایط همسایگان آگاهی دارد  . و کاملاً با قوانین داخلی و بین المللی آشنا است . و بهتر از هر کس قادر به تشخیص صلاح و مصلحت و خیر و شرّ  جامعة تحت امر خود می باشد ، لذا تبعیت  از او برای هر مسلمانی واجب الطاعه است .

ولایت فقیه کلید و رمز قبولی سایر عبادات واجبه ، حتی نماز است ، هم چنان که می گویند : قبولی سایر عبادات منوط و مشروط بر قبول نماز است ، لیکن حقیر بر این باور است که ، قبولی نماز نیز متوقف بر ولایت مداری و مشروط بر اعتقاد قلبی و التزام عملی به ولایت فقیه است . چراکه پذیرش وقبولی ادعای توحید مشروط بر ولایت پذیری خواهد بود وولایت کلید ورکن رکین توحید است .

ولی فقیه است که ،  در عصر غیبت امام معصوم ، باید در ولایت تشریعی جا پای معصوم بگذارد ومثل امام معصوم مدافع احکام نورانی اسلام ناب ومحافظ مسلمانان واقعی وپیرو ولایت باشد . وفلسفة نبوت و امامت را از قوه به فعل درآورده و به مأموریت اصلی و هدف نهایی آنها ، جامعه عمل می پوشاند.

ولی فقیه داوود و خلیفه الله فی الارض درعصر غیبت امام معصوم است . تا به حکم خدا میان خلق خدا قضاوت نماید . بنابراین گفتار او و نوشتار او و رفتار او و سکوت او و ایماء و اشاره های او ، در هر زمینه ای که باشد ، بلاقیدوشرط ، برای تک تک مسلمانان خصوصاً شیعیان ایران ؛ فصل الخطاب و لازم الاجراء و واجب الطاعه می باشد. 

ولی فقیه فقیه همان نوری است که ، اهل ایمان ( ولایت مداران ) در پرتو آن ، از تاریکی های جهان ،  بیرون آمده و به عالم نور و روشنایی هدایت می شوند .

ولی فقیه همان حسین زمان است که ، برای امتحان مدعیان حسینی و تمیز یزیدیان از حسینیان در عصر غیبت فرزند حسین ، یوسف آل طاها ، سلام الله علیهما اجمعین ، در نظر گرفته شده است .

ولی فقیه همان مهتاب آسمان تشییع است که ، در پرتو خورشید نبوت و امامت نورافشانی می کند .

ولی فقیه همان قرآن ناطقی است که ، خارج شدگان از دین وانقلاب ومنحرفان وشاگردان عمروعاص  ، با بالای نی کردن قرآن های کاغذی ، سعی در منزوی کردن اصل قرآن و انحراف مسلمانان از مسیر اصلی قرآن ، و تحریف در اصل اسلام را دارند .

ولایت فقیه ستون خیمة انقلاب اسلامی و ضامن پیشرفت و توسعه و اجرای عدالت در جامعه اسلامی  است .

ولایت فقیه ، خورشید فروزان روزها و ماه تابناک شبهای جمهوری اسلامی است ، که به واسطه نور قدسی و نجات بخش خود ، مردم اندیشمند و ولایت مدار ایران اسلامی را ، از ظلمت و گمراهی و جهل و نادانی نجات می دهد و در پرتو رهنمودها و نور ولایت ، به راه راست و نیک بختی و سعادتمندی در دنیا و آخرت هدایت می کند .

 ولایت فقیه مایه حیات و شاهرگ جمهوری اسلامی ایران و عامل وحدت وانسجام ایرانیان ولایت مدار و قلب تپنده هر ایرانی مسلمان و ولایت پذیر و ولایت دوست است .

ولایت فقیه عطر و بو و نور خود را از عترت مطهر رسول الله (ص ) دارد ، و پرچمدار نهضت عاشورا است.

ولایت فقیه پرتویی از نور خداست ، که انکار آن به مثابه انکار ولایت رسول الله (ص) بوده و رهروی و پیروی از امام زمان و اجابت دعای منتظران بر قبول ولایت او شرط شده است .

معرفت ، مودت و تبعیت در حق ولی فقیه نشانه کمال اسلام ؛ و ولایت مداری اوج ایمان  ؛ و اطاعت و وفاداری نسبت به ولایت نهایت تقوا  ، و جان نثاری در راه ولایت غایت یقین می باشد .

حال که قدر این گوهر قدسی و ذیقیمت را دانستیم ، پس ضرورت دارد که از جان ومال واولاد وآبروی خود ، بیشتر وبهتر دوستش بداریم واز آن مواظبت ونگهداری کنیم ، ونگذاریم که گرد وغبار روزگار ، برچهره نورانی وخدایی ولایت بنشید ، واین راهم  فراموش نکنیم که همانطوریکه گفته شد ،  قبولی ما درادعای توحید ومسلمانی ؛ مشروط بر ولایت پذیری ماست .

یعنی در مکتب شیعه ولی فقیه خط کش ومیزان ومعیار است . چراکه او صراط مستقیم انقلاب اسلامی است ودر همان صراطی طی الطریق می کند که  ما در هر شبانه روز آن را ده مرتبه از خداوند سبحان در خواست می کنیم .

الف)فقیه کیست؟
مقصود از فقیه در بحث ولایت فقیه، مجتهد جامع‏الشرایط است نه هر کس که فقه خوانده باشد. فقیه جامع‏الشرایط باید سه ویژگى داشته باشد;«اجتهاد مطلق‏»، «عدالت مطلق‏»، و «قدرت مدیریت و استعداد رهبرى‏».

ب)ولایت یعنی چه؟
ولایت‏ واژه‏اى عربى است که از کلمه «ولی» گرفته شده است. «ولى‏» در لغت‏عرب، به معناى آمدن چیزى است در پى چیز دیگر; بدون آنکه فاصله‏اى در میان آن دو باشد که لازمه چنین توانى و ترتیبى، قرب و نزدیکى آن دو به یکدیگر است. از اینرو، این واژه با هیئت‏هاى مختلف(به فتح و کسر) درمعانى «حب و دوستى‏»، «نصرت و یارى‏»، «متابعت و پیروى‏»، و «سرپرستى‏»استعمال شده که وجه مشترک همه این معانى همان قرب معنوى است.
مقصود از واژه «ولایت‏» در بحث ولایت فقیه، آخرین معناى مذکور یعنى «سرپرستى‏» است. ولایت‏به معناى سرپرستى، خود داراى اقسامى است .

ج)چرا ولایت فقیه لازم است؟ آیا ولایت فقیه مشروعیت دارد؟
۱- عمل پیامبر در تشکیل حکومت : یعنی این که ما چون پیرو پیامبر هستیم بنابر این باید حکومتی را که ایشان به خاطر سعادت مسلمین تشکیل داده بودند دوباره احیاء و زنده کنیم تا مسلمین به سعادت و خوشبختی مد نظر پیامبر برسند .
2- ضرورت استمرار اجرای احکام الهی که فقط در زمان پیامبر ضرورت ندارد بلکه برای همیشه است .
3- ماهیت و کیفیت قوانین اسلام طوری است که بدون حکومت قابل اجرا نیست. مثل احکام دفاعی و احکام مالی و بخصوص احکام کیفری و حقوقی .
4- لزوم وحدت مسلمانان و تشکیل امت واحده .
5- لزوم نجات مردم مظلوم و محروم .
ما با توجه به این پنج مورد مذکور به ضرورت حکومت اسلامی پی می‎بریم و در نهایت به این نتیجه می‎رسیم که چون ما مسلمان هستیم و معتقد به پیامبری حضرت محمد صلی الله علیه و آله و امامت دوازده معصوم علیهم السلام هستیم باید حکومتی که بر ما حاکم است اسلامی باشد .هنگامی که پذیرفتیم حکومت ضرورت دارد و اساسش به این است که دستوری از مقامی صادر شود و دیگران به آن عمل کنند، قوام حکومت به شخص یا گروهی است که «حاکم»است و همینطور به انسان‎هایی است که باید دستورات شخص یا حاکم را بپذیرند و بدان عمل کنند .

د) آیا مردم از هر دستوری باید اطاعت کنند؟ آیا هر شخص یا گروهی حق دارد و می‎تواند دستور بدهد؟
در طول تاریخ کسانی بوده‎اند که با زور بر مردم تسلط یافته و بر آنان حکمفرمایی کرده‎اند، ولی شایستگی فرمانروایی را نداشته‎اند، در مقابل گاهی فرد یا افراد شایسته‎ای بودند که مردم می‎بایست از آنان اطاعت کنند .

با توجه به نکته فوق می‎توان گفت منظور از «مشروعیت» این است که کسی حق حاکمیت و در دست گرفتن قدرت و حکومت را داشته باشد، و مردم وظیفه خواهند داشت از آن حاکم اطاعت کنند.
هر چه پشتیبانی اکثریت مردم از رهبران و سردمداران نظام‎های سیاسی کشورها بیشتر باشد، عمر آن نظام‎ها بیشتر و نیاز آنها برای به کارگیری جبر و فشار جهت اجرای تصمیمات کمتر می‎گردد.
چنین فرمانبری داوطلبانه و پذیرش آگاهانه مردم از تصمیمات قدرت سیاسی حاکم را در اصطلاح سیاسی «مشروعیت» و یا بر حق بودن و یا حقانیت می‎نامند
اما ما بر این تعریف انتقادی داریم که در ذیل بدان اشاره خواهیم کرد
به نظر می‎رسد که این تعریف از مشروعیت که همان ارزشمندی نظام است به تعریف مقبولیت نزدیک تر است تا به مشروعیت. و سوالی که اینجا مطرح می‎شود این است که شاید این تعریف برای غربی‎ها تعریف صحیح و درستی باشد. چرا که اساساً آنها سیاست را از دیانت جدا می‎دانند و لذا اصلاً هیچ ارتباطی بین دین و حکومت و خدا نمی‎بینند و اگر چنین تعریفی از مشروعیت بکنند بعید نیست اما افرادی که معتقد هستند که دیانت ما عین سیاست ماست و یا لااقل این که سیاست ما در دیانت ماست؛ نمی‎توانند چنین تعریفی را قبول کنند برای این که ما در دین اسلام و همچنین عقلاً معتقد به این هستیم که حاکمیت مطلق از آن خداست برای این که ما آفریده او هستیم و کسی غیر از خداوند حق حاکمیت بر منِ فرد و انسان را ندارد و عقل نیز این را قبول می‎کند.

 لکن بعد می‎بینیم که خداوند این حق حاکمیت خود را تفویض کرده مثل حضرت داود و تعدادی دیگر از ائمه اطهار (علیهم السلام) که اینها بر روی زمین حکومت می‎کنند و همچنین این حق حاکمیت را به پیامبر خاتم یعنی حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) می‎دهد که بر مردم حکومت کند و بعد از پیامبر نیز چون باز ملت نیاز به رهبر و حکومت داشتند خداوند به پیامبر دستور داد که حضرت علی علیه السلام را به عنوان حاکم خداوند بر روی زمین انتخاب کند و حضرت نیز چنین کردند. هر چند که اینجا مسلمانان دو فرقه شدند و نظریه‎های مختلفی مطرح می‎شود.
تا این که دوازدهمین امام معصوم ما غایب می‎شوند و عصر غیبت شروع می‎شود اینجا است که می‎بینیم با توجه به آیات و روایات و بحث‎های استدلالی ائمه از طرف خداوند فقهای واجد الشرایط را حاکم بر مردم قرار داده‎اند و همانطوری که امام صادق(علیه السلام) می‎فرماید: (فأنّی قَد جَعَلتُهُ عَلَیکُم حاکماً).
پس نتیجه این که می‎بینیم اصلاً در مشروعیت حاکمان مردم هیچ نقشی ندارند و ملاک مشروعیت یک نظام و حکومت نیز خواست مردم نیست .

حاكمیت مطلق از آن خداوند متعال است و این اوست كه افرادی را برای مردم به عنوان حاكم انتخاب می‎كنم و نصب می‎كند و این نصب خداوند نیز به دو طریق انجام می‎گیرد.
افرادی را به طور مستقیم و با نام به عنوان حاكم قرار می‎دهد مثل حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) و حضرت علی (علیه السلام) و سایر ائمه كه به این نصب خاص می‎گویند.
اما افرادی را با داشتن شرایط خاصی به عنوان حاكم انتخاب می‎كند كه به این نصب عام می‎گویند ما می‎بینیم كه علی علیه السلام 25 سال خانه‎نشین شده‎اند . آیا باید بگوئیم كه حضرت علی(علیه‎السلام) مشروعیت برای تشكیل حكومت نداشتند در حالی كه می‎بینیم این طور نیست بلكه حضرت علی (علیه السلام) مشروعیت داشتند چون این مشروعیت را خداوند داده بود و ربطی به مردم نداشت بلكه ایشان مقبولیت نداشتند و زمانی هم كه مقبولیت پیدا كردند اقدام به تشكیل حكومت كردند .
در مورد ولایت فقیه بحث این چنین است که مشروعیت ولی فقیه الهی است و انتخاب و انتصاب آن در اختیارات مردم نیست و از طریق نصب عام، حق حاكمیت پیدا كرده است.
پس در نهایت می‎توان در تعریف مشروعیت از دیدگاه یك مذهبی به نام مذهب شیعه چنین گفت مشروعیت یعنی داشتن حق حاكمیت بر مردم از جانب خداوند (حقانیت) و یا این كه داشتن حق قانونی از جانب خداوند(قانونیت). نتیجه این كه مشروعیت ولی فقیه یعنی این كه حقانیت و قانونیت ولی فقیه از جانب خداوند برای تشكیل حكومت و حاكم شدن، كه در این مشروعیت مردم هیچ محلی از اعراب ندارند.
ه)نقش مردم در قضیه مشروعیت ولایت فقیه چیست؟
نقش مردم فعلیت بخشیدن و یا این كه عینیت بخشیدن به این مشروعیت الهی است . پس پیامبران و ائمه ولی فقیه این مشروعیت و این حاكمیت را دارند اما فقط زمانی اینها عینیت پیدا می‎كند كه مردم بخواهند به مشروعیت اینها عینیت و فعلیت ببخشند.  در اسلام و قرآن دو نوع حكومت داریم. حكومت بر حق (خدا) و حكومت

طاغوت اللَّـهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِ‌جُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ‌ ۖ وَالَّذِينَ كَفَرُ‌وا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِ‌جُونَهُم مِّنَ النُّورِ‌ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗ أُولَـٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ‌ ۖ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ   بقره/257

فَرِ‌يقًا هَدَىٰ وَفَرِ‌يقًا حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلَالَةُ ۗ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ اللَّـهِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ ﴿٣٠﴾اعراف

دلایل مطلقه بودن ولایت فقیه از دیدگاه روایات

کلامی از رهبر کبیر انقلاب امام خمینی(ره) : «اصل این است که فقیه دارای شرایط حاکمیت ـ در عصر غیبت ـ همان اختیارات وسیع معصوم را داشته باشد، مگر آن‌که دلیل خاصی داشته باشیم که فلان امر از اختصاصات معصوم است.» (7) «کلیه امور مربوط به حکومت و سیاست که برای پیامبر و ائمه ـ علیهم‌السّلام ـ مقرر شده، در مورد فقیه عادل نیز مقرر است و عقلاً نمی‌توان فرقی میان این دو قائل شد.» (8)

1. مقبوله عمر بن حنظله: امام صادق ـ علیه السّلام ـ در جواب سؤال از این‌که برای قضاوت به چه کسی مراجعه کنند می‌فرماید: «انظروا الی من کان منکم قدروی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا، فارضوا به حکما، فأنی جعلته علیکم حاکماً فاذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه، فانّما بحکم الله قد استخف و علینا ردّ و الرادّ علینا الرادّ علی الله، و هو علی حد الشرک بالله»

می‌فرماید: «نگاه کنید به کسی که حرام و حلال ما را می‌شناسد و به حکم او رضا دهید پس من او را حاکم بر شما قرار دادم پس اگر حکم کرد به حکم ما و از او پذیرفته نشد حکم خدا سبک شمرده شده است و بر ما رد شده است و رد کننده ما رد کنندة خداست و در حد شرک به خداوند است»

شیخ انصاری «اعلی الله مقامه» می‌‌فرماید: این‌که در مقبوله «جعلته علیکم حاکما» بکار رفته می‌رساند که حدیث شریف به مطلق حکومت فقیه نظر دارد وگرنه اگر مقصود صرف قضاوت بود جای آن داشت که بفرمائید «حکماً» نه «حاکما» پس فقیه جامع‌الشرایط تمامی شؤون و مناصب حاکم را دارند همانطور که در توقیع شریف نیز به آن اشاره شده است.

2. توقیع شریف: «أما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا، فأنهم حجتی علیکم و أنا حجة الله علیهم»

یعنی در رویدادهایی که اتفاق می‌افتد، به راویان حدیث ما مراجعه کنید. زیرا آن‌ها حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر آنان هستم.

مرحوم شیخ انصاری(ره) با توجه به عبارت «انهم حجتی علیکم» نافذ بودن هرگونه حکم صادر شده از سوی فقیه را استفاده می‌کند و می‌فرماید: دلالت دارد بر وجوب عمل به همه آن‌چه فقهاء به آن حکم کنند و الزام کنند.

و همچنین می‌فرماید از تحلیلی که امام برای آن می‌آورد که چون از جانب ما حاکم و حجت است حکم او نافذ است استفاده می‌شود که حکم فقیه در همه امور نافذ است که قضاوت فقط یکی از آن‌ها می‌باشد.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ تاریخ چهار شنبه 10 آذر 1394 ساعت 23:31 نویسنده نستوه |